دست نوشته های من

این وبلاگ بروز نخواهد شد... یا حق

۷ مطلب با موضوع «من....» ثبت شده است

من که عیدیمو گرفتم...

شنیدن یه جمله با یه دنیا معنی امروز عیدی من بود 
یه دوستی بهم گفت 
اگه پاواستادی یه کاری رو انجام بدی 
اگه واقعا عزمتو جزم کردی 
و واقعا شد دغدغت  و رفتی دنبالش 


اگه شد که               الحمدالله
اگه نشد              الله اکبر 

واقعا اینو تو شرایطی شنیدم که انگار خود خدا بهم میگفت مگه یادت رفته من هستم؟
.
.
.
من همین لحظه ای که دارم این متنو می نویسم
گواهی میدم که تو هستی 
که تو بزرگتر از همه کس و همه چیز هستی 
و تنها کسی که باید همه چی رو بهش سپرد.
۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۸:۱۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ستاره روشن

همه ی اتفاقا ی درست شیرین نیستند!!


درست یک سال پیش 

اتفاقی افتاد که براش برنامه ریزی کرده بودم 

برای اینکه دقیقا همینطوری بشه 

برای اینکه رفتنی اتفاق بیفته

اینطوری بهتر بود

برای خودش

.

.

.

گاهی تنها راه فهماندن یک ماجرا به یک نفر، آنست که دقیقا آن ماجرا را بازی کنی 

به قابل باور ترین شکل ممکن

هرچند تلخ

۰۸ مهر ۹۴ ، ۲۰:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ستاره روشن

هیچ خبری


از قدیم ضرب المثلی هست که میگه 

"بی خبری خوش خبریه" 

به نظرم "هیچ خبری" هم جزو خوش خبری ها حساب میشه 

وقتی دوستی بعد از مدتی از ما می پرسه چه خبر؟

و ما می گیم "خبری نیست" و لبخند می زنیم 

یعنی کسی از دنیا نرفته، حادثه ای نبوده، مشکلی، مصیبتی 

نبوده که بخوایم بگیم 

و این خوبه 

خدا رو به خاطر این موضوع شاکرم

۰۷ مهر ۹۴ ، ۲۲:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ستاره روشن

سطحی نشون دادن یه درد عمیق

در باب شهادت امام حسین(ع) و یارانشون کتابایی خوندم 

(بدون پیاز داغ)!

واقعه اونقدر دردناکه که نیاز به هیچ گونه پیاز داغی نداره 

و قابل تامل...

و هر فرد حتی بی طرف بی دینی هم که بشنوه به واسطه ی رفتارهایی که شده بغض گلوشو می گیره 

بعضی حرفا همینطورین 

یادمه اولین بار این حسو

 وقتی کتاب "ام ابیها" از زندگی حضرت فاطمه (س) 

-فکر کنم کلاس چهارم یا پنجم دبستان بودم-

تجربه کردم

روضه ای در کار نبود یه سرگذشت بود که یه جاهاییش بی اختیار اشک آدم سرازیر میشد.

دومین باری که همین حسو داشتم 

وقتی بود که خطبه ی شقشقیه ی امام علی (ع) رو تو نهج البلاغه خوندم 

اونم گلایه های یه پیشوای عادله از مردم زمانش

واقعا دردناکه و بی اختیار آدم منقلب می شه

...

در مورد حادثه ی عاشورا اما 

هیچ وقت نشده که برم روضه و از خودم خجالت نکشم 

برای اینکه حس کم لطفی دارم 

کم لطفی به ماجرایی که مربوط به 10 روز از سال نیست

کم لطفی به آدمی که رسالتش از زندگی با عزیزانش مهم تر بود 

و دردش

از دست دادن یاران و فرزندان و تشنگی نبود 

دردی که بی تابش می کرد از زخم هاش نبود 

از داغ عزیز نبود 

از حب قدرت نبود 

از کم لطفی مردم زمانش هم نبود

دریغ که بارها و بارها حرفهاشو تکرار کرد 

اما دغدغه هاش

اشک یتیمان و داغ فرزندان ذکر میشه

و این واقعا کم لطفیه...

اینکه با جای دعوت به تامل بیشتر، کسی روی سوزدار کردن بیشتر پافشاری کنه!

روضه امام حسینی که توش 4 تا نکته ی ناب از مکتب این بزرگمرد گفته نشه فایده نداره!!

نمی گم روضه بپا نکنیم

می گم طوری برچا کنیم که ایشون حاضر و ناظر و راضی باشن....

۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ستاره روشن

بازتاب


جز این نیست که خیلی از ظلم هایی که بهمون میشه ریشه در 
اشتباهات و گپ های رفتاری خودمون داره ،اگر خودمون زمینه رو فراهم نمی کردیم مجالی نمی موند
البته گاهی
یک نفر سوئ تفاهماتشو، قضاوت های یکطرفشو به زبون میاره 
بدون اینکه بخواد حتی کوچکترین توضیحی در موردش بشنوه و البته توضیحم مشکلی رو حل نمی کنه 
خیلی جالبن واقعا !!!
آدمایی که با من مشکل دارن، میرن به بقیه میگن!با من مشکل دارم ولی وقتی بهم میرسن لبخند میزنند 
نمی دونم شاید با دیگران مشکل دارن....والا...
از دیروز که حرف این قضیه شد تا امروز، خیلی درگیرش بودم 
...................................
ولی امروز صبح 
با خدای خودم گفتم، بارها منم اشتباه کردم
در مورد این قضایا
منم ظلم کردم 
منم جایی که باید توضیحی میدادم طفره رفتم 
از زیرش در رفتم 
یا قضاوت کردم 

خدای مهربونم هممونو ببخش
به خاطر پیش داوری هامون، قضاوتامون، غرورمون، رفتارمون


۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۵۳ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ستاره روشن

تکرار

گاهی بعضی اینقدر روی مفاهیم رفتاری یک نفر، که از ابتدا درست و کامل متوجه نشده بودند

و البته برای درک درستش هم تلاشی نکرده بودند 

جز قضاوت های یکطرفه 

و شنیدن حرف های کاسه های داغ تر از آش

 -که به دلایل شخصی وارد ماجرا می شدند تا حرفای خودشونو به کرسی بنشونن -

پافشاری می کنن 

اینقدر تکرارش می کنن 

تا به ایمان برسند!!

بعد سعی می کنند این باورهای از کف غلط رو با اصرار و توجیه و تفسیر به فرد مورد نظر بچسبونن...

یه داستان کوتاه آلمانی هست که میگه 

روزی به همسایه اش ظن دزدی برد، هرچه نگاهش کرد 

دید که صد البته او یک دزد تمام عیار است 

روز بعد فهمید که اشتباه کرده 

و دوباره همسایه رو زیر نظر گرفت 

به نظر کاملا عادی می رسید ..

وقتی زاویه ی نگاهت جهت داره 

وقتی به زاویه ی نگاه دیگران جهت میدی

دیگران تایید می کنن که ....دقیقا درست گفتی...!!!

و در نهایت همه ی این تکرارها میشه 

تعریفی از یک آدم 

که ناباورانه می بینه همه دارن میگن فلانی شخصیتی داره بدین ترتیب!!!!

بعد یه عالمه تعریف عجیب و غریب میدن

بدون اینکه ریشه ی رفتار رو بدونن یا حتی واقعیت اونو!

و این بزرگترین ظلمی هست که میشه در حق یک نفر کرد 

و به نظر شخصیم 

این ظلم نابخشودنیه!


۲۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۳۸ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ستاره روشن

نگرانی

این یکی دو روزه حس خاصی دارم

خاص

عجیب و مبهم 

و ناشناس

نمی دونم از کجاست و چرا 

فقط نگرانم!


۲۳ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ستاره روشن