پ.ن: ما اولین بار است که زندگی می کنیم ولی الزاما بندگی نه!
دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت :
چرا به جای تحصیل علم ، چوپانی می کنی؟
چوپان در جواب گفت :
آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفته ام.
دانشمند گفت :خلاصه دانشها چیست ؟
چوپان گفت :پنج چیز است:
تا راست تمام نشده دروغ نگویم؛
تامال حلال تمام نشده، حرام نخورم
تا از عیب و گناه خود پاک نگردم، عیب مردم نگویم.
تا روزیِ خدا تمام نشده، به در خانه ی دیگری نروم.
تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم
دانشمند گفت : حقاً که تمام علوم را دریافته ای ،هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده است!!
( حکیم ابونصر فارابی )
حکایت جالبی خوندم، منبعی براش پیدا نکردم ولی واقعا الهام بخش بود:
حکیم بزرگ ژاپنی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود
مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر!
حکیم با انگشت خط راستی بر روی شن کشید و گقت: کوتاهش کن!
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت برو، یک سال بعد بیا!
سال بعد، باز مرد نزد حکیم آمد
حکیم با انگشت خط راستی بر روی شن کشید و گقت: کوتاهش کن!
مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت برو، یک سال بعد بیا!
سال بعد، باز مرد نزد حکیم آمد
حکیم با انگشت خط راستی بر روی شن کشید و گقت: کوتاهش کن!
مرد این بار گفت نمی دانم! و از حکیم خواست تا راه را به او نشان دهد.
حکیم خط بلندی در کنار آن خط کشید و گفت:
حالا کوتاه شد!
این حکایت یکی از رموز فرهنگی پیشرفت ژاپنی هاست:
نیازی به درگیری و دشمنی با دیگران نیست، با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می خورند
کاری به دیگرانن نداشته باش، کار خودت را درست انجام بده