در باب شهادت امام حسین(ع) و یارانشون کتابایی خوندم 

(بدون پیاز داغ)!

واقعه اونقدر دردناکه که نیاز به هیچ گونه پیاز داغی نداره 

و قابل تامل...

و هر فرد حتی بی طرف بی دینی هم که بشنوه به واسطه ی رفتارهایی که شده بغض گلوشو می گیره 

بعضی حرفا همینطورین 

یادمه اولین بار این حسو

 وقتی کتاب "ام ابیها" از زندگی حضرت فاطمه (س) 

-فکر کنم کلاس چهارم یا پنجم دبستان بودم-

تجربه کردم

روضه ای در کار نبود یه سرگذشت بود که یه جاهاییش بی اختیار اشک آدم سرازیر میشد.

دومین باری که همین حسو داشتم 

وقتی بود که خطبه ی شقشقیه ی امام علی (ع) رو تو نهج البلاغه خوندم 

اونم گلایه های یه پیشوای عادله از مردم زمانش

واقعا دردناکه و بی اختیار آدم منقلب می شه

...

در مورد حادثه ی عاشورا اما 

هیچ وقت نشده که برم روضه و از خودم خجالت نکشم 

برای اینکه حس کم لطفی دارم 

کم لطفی به ماجرایی که مربوط به 10 روز از سال نیست

کم لطفی به آدمی که رسالتش از زندگی با عزیزانش مهم تر بود 

و دردش

از دست دادن یاران و فرزندان و تشنگی نبود 

دردی که بی تابش می کرد از زخم هاش نبود 

از داغ عزیز نبود 

از حب قدرت نبود 

از کم لطفی مردم زمانش هم نبود

دریغ که بارها و بارها حرفهاشو تکرار کرد 

اما دغدغه هاش

اشک یتیمان و داغ فرزندان ذکر میشه

و این واقعا کم لطفیه...

اینکه با جای دعوت به تامل بیشتر، کسی روی سوزدار کردن بیشتر پافشاری کنه!

روضه امام حسینی که توش 4 تا نکته ی ناب از مکتب این بزرگمرد گفته نشه فایده نداره!!

نمی گم روضه بپا نکنیم

می گم طوری برچا کنیم که ایشون حاضر و ناظر و راضی باشن....