آن کشته که بردند به یغما کفنش را ***تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را
خون از مژه می ریخت به تشییع غریبش***آن نیزه که می برد سر بی بدنش را
پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد ***با خار عوض کرد گل پیرهنش را
زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد***شمعی به طواف آمده پرپر زدنش را
--------
آغوش گشاید به تسلای عزیزان
یا خاک کند یوسف دور از وطنش را
خورشید فروزان شده در تیرگی شام
تا باز به دنیا رساند سخنش را
آن ها/ فاضل نظری
مدتیه تو یکی از کانال های کتابخوانی تلگرام هستم
خرد خرد مطالبی می نویسن
و
بیشتر هم سر گذشت
هستش
اولی سر گذشت یه خانم تازه مسلمان بود
و دومی هم سرگذشت یه همسر شهید
و بعد هم در ادامه سرگذشت دخترشون که برای تحصیل
و گرفتن تخصص به انگلستان میره
واقعا عالی هستند
عالی ترش اینه که صرفا داستان نیستند و سرگذشت هستند
یه وقتایی آدم به حال بعضیا غبطه می خوره
از اعتقاد راسخ و عزم جزمشون
اهل رمان نیستم
داستان هم خیلی نمی خونم
ولی سرگذشت ها
همیشه برام جذابیت خاصی داشتند و دارن
انگار با گوینده به فصل فصل زندگیش سفر می کنی